اضطراب روانی حسود از اساسی ترین خصوصیات حسود است که می تواند به اشکال مختلف از رنگ پریدگی، کسالت، عصبانیت، بیماری، کینه، پرخاش، طعنه، غیبت، تهمت و... ظاهر گردد.

به نمونه هائی از این خصوصیات توجه فرمائید:

1- شفای درد حسادت زوال نعمت از محسود است و تا او صاحب نعمت است مرض و بیماری حسود، بهبودی نمی یابد.

قال علی علیه السلام:
«الْحَسُودُ لایشْفیهِ الّا زَوالُ النِّعْمَةِ»[1]
[حسود را چیزی جز زوال نعمت از محسود شفا نمی دهد، این مرض ادامه داشته و پیوسته باقی است مگر اینکه محسود سلب نعمت شود.]

این خصوصیت می تواند حسود را به پرتگاه های عظیمی سوق دهد، و چه بسا او برای تسکین بیماری خود دست به هر اقدامی بزند، تا بدان حد که گویند:

شخصی به شدّت به همسایه خود حسد می ورزید و به هیچ وجه حاضر به دیدن ترقی وی نبود. روزی پس از مدتی خدمت و مهربانی به غلام خود او را طلبید، و به او گفت: به یک شرط تو را با اموالی آزاد می کنم. غلام که در سر راه آزادی خود جز یک شرط نمی دید، در پوست خود نمی گنجید و با هیجان منتظر شنیدن شرط بود، مولی گفت: مرا به قتل رسان و جسدم بر بام همسایه انداز. غلام متعجب از این درخواست گفت: فایده این عمل برای تو چیست؟ مولی پاسخ داد:
می خواهم او را به جرم قتل به زندان اندازند هر چند من زنده نباشم!

خروج از رقیت و استشمام بوی آزادی و نیز اصرار مولی بر آن شد که غلام، آقای خود را بکشد و بر بام همسایه اندازد، تا فردا، همسایه را به جرم قتل به زندان افکنند و روح مولی خرسند از زوال نعمت همسایه باشد.

بلی، غلام درخواست مولی را اجابت کرد ولی چیزی نگذشت که از محبوس بودن شخصی بیگناه مضطرب شد و عذاب وجدان او را تا محکمه قاضی پیش راند و به اعتراف وادار نمود.

دردآورتر از این داستان، قصّه هابیل و قابیل است، که پیامبرزاده ای به برادر خویش حسد برد و ترقی او را بخاطر رسیدن به مقام نبوت بعد از پدر و یا هر چیز دیگر نتوانست ببیند و دست خود را به خون او آلوده کرد.

با این همه تعجبی نیست در اینکه می بایست از شر حسود وقتی حسادت وی بجوش آید، به خداوند پناه برد، که هیچ چیزی جز پناه او مانع به ثمر نشستن نتیجه حسادت حسود نمی باشد.

«وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ»[2]
[بگو پناه می برم به خدا) از شر حسود هنگامی که حسادت ورزد.]

2- حسود، ظالم مظلوم نماست. چهره مظلوم بخود می گیرد در حالیکه جوشش حسد سراسر وجود او را گرفته است.

قال علی علیه السلام:
«مارَایتُ ظالِماً اشْبَهَ بِمَظْلُومٍ مِنَ الْحاسِدِ»[3]
[هیچ ظالم مظلوم نمائی چون حسود ندیده ام(حسود با اینکه ظالم است، بسیار به مظلوم شبیه است).]

3- حسود آسایش ندارد، راحتی و آسایش در گرو قلب مطمئن است ولی روان حسود ناآرام می باشد.

قال الصادق علیه السلام:
«لا راحَةَ لِلْحَسُودِ»[4]
[حسود آرامش ندارد.]

4- و لذا همیشه بیمار است

قال علی علیه السلام:
«الْحَسُودُ دائِمُ السُّقْمِ وَانْ کانَ صَحیحَ الْجِسْمِ»[5]
[حسود دائماً مریض است و لو اینکه به ظاهر سالم باشد.]

همان حضرت در بیان دیگری می فرماید:

«الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الحُسّادِ عَنْ سلامَةِ الاجْسادِ»[6]
[تعجب از حسودان است که چگونه از سلامتی جسم خود غافل شده اند.]

5- اگر حسود ترقی کسی را بشنود در پی ایراد گیری از کار بر می آید و در مقابل خود را تمجید می کند و برتری های خود را بر زبان می آورد.

6- و در نهایت زبونی و خواری از خصوصیات حسود و نتایج حسد است.

برادران یوسف علیه السلام به او حسد بردند و کمترین چیزی که توانست حسادت آنها را فروکش کند، آن بود که وی را در چاه اندازند و از دور نظاره گر شوند تا وی را به چند درهم ناچیز بفروشند.

«وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ»[7]
[سرانجام او را به بهائی اندک( چند درهم) فروختند و بی رغبت نیز بودند.]

امّا هر چند چهل سال بطول انجامید ولی به هرحال بنابر مقتضای حکمت وعدالت حی سبحان، روزی همین برادران به گدائی در درگاه یوسف جمع شدند و درخواست صدقه نمودند.

«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیهِ قالُوا یا أَیهَا الْعَزِیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکیلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَینا إِنَّ اللَّهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ»[8]
[آنگاه که برادران بر یوسف وارد شدند، گفتند: ای عزیز، ما و خاندان ما با مشکل روبرو شده ایم و کالائی اندک با خود آورده ایم، پیمانه را برای ما کامل کن و بر ما تصدّق و بخشش نما که خداوند صدقه دهندگان را پاداش می دهد.]


پی نوشت ها:
[1] غرر الحکم.
[2] فلق- 5.
[3] تحف العقول- صفحه 154.
[4] بحارالانوار- جلد 73- صفحه 252.
[5] غرر الحکم.
[6] غررالحکم.
[7] یوسف- 20.
[8] یوسف- 88.

منبع: حوزه نت